عاشقم
عاشقم ....اهل همین کوچه بن بست کناری,
که تو از پنجره اش پای به قلب من دیوانه نهادی,
تو کجا؟
کوچه کجا؟
پنجره باز کجا؟
من کجا ؟
عشق کجا؟
طاقت آغاز کجا؟
تو به لبخند و نگاهی ,
من دلداده به آهی,
بنشستیم
تو در قلب و
من خسته به چاهی ...گنه از کیست ؟
ار آن پنجره باز ؟
از آن لحظه آغاز ؟
از آن چشم گنه کار ؟
از آن لحظه دیدار ؟
کاش می شد گنه پنجره و لحظه و چشمت ,
همه بر دوش بگیرم
جای آن یک شب مهتاب,
تو را سخت در آغوش بگیرم
(فریدون مشیری)